۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه



امنیت کشور در دست یک دروغگوی ملبس به لباس روحانیت


کاش نمی‌گفتند اسلام دین رافت است. کاش نمی گفتند که نفاق بدتر از کفر است و کاش نمی‌گفتند که اسلام مبتنی بر خردورزی است. کاش مدعی نبودند که تنها و تنها راه هدایت بشر چیزی است که ما می گوییم. در این صورت تکلیف روشن بود: عده‌ای نادان و جاهل، عده‌ای منجمد و متعصب، برای خود طریقی و راهی دارند و کشوری را به گروگان گرفته‌اند و می‌کنند، هر چه می‌خواهند. اما وقتی نام سرباز گمنام امام زمان را برخود زدند، امام زمانی که قرار است تجلی لطف خداوند برای هدایت بندگانش باشد، و وقتی پلید‌ترین و کثیف‌ترین کارها را به نام او کردند، به این فکر می‌افتم که فرمانده این سربازان بدنام امام زمان، محسنی اژه‌ای، کیست که لقب حجت الاسلام و المسلمین، و چه بسا در آینده‌ای نزدیک لقب «آیت الله» را بر پیشانی مملو از ریای خود چسبانده و دستار محمدی بر سر بسته، اما چیزی جز تاریکی و شیطنت و دروغ، از وزارت تحت مدیریتش بیرون نمی‌آید؟
گو اینکه محسنی اژه‌ای همواری سری در نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی داشته است، اما پرونده کاری او برای مردم ایران تاریک نیست. او مسئول مستقیم توقیف فله‌ای بسیاری از روزنامه‌هاست. ذهنیت منجمد امنیتی او را از گفتار خودش می‌توان شناخت: "بعد از قضاياي سال 76 دشمن به طور کامل صحنه را از دست ‏طرفداران اسلام و امام گرفت. از جمله مسائلي که پيش بيني کرديم، آن بود که اين جريان بايد تفکيک بشود. با آن دسته ‏از افرادي که آگاهانه دارند خيانت مي کنند يا با دشمن همکار هستند، بالاخره مقابله شود. اگر لازم است ببندند، بگيرند، ‏زنداني کنند، مجازات کنند!" مازیار رادمنش در مقاله خود که در معرفی محسنی اژه ای نوشته است ادامه می‌دهد: "حالا گوينده همين جملات نزديک چهار سال است که رياست مهمترين نهاد اطلاعاتي- ‏امنيتي کشور را بر عهده گرفته است."
اگر یکی از مهمترین ویژگی‌های یک قاضی عادل را کنترل هیجانات و احساسات بدانیم، محسنی اژه‌ای عملا ثابت کرده‌است که واجد ویژگی ظالم‌ترین نوع آن‌هاست. او در زد و خوردی که با عیسی سحرخیز در هیئت نظارت بر مطبوعات بر سر روابط دختر و پسر داشت، قندان را به سمت او پرتاب کرد و شانه‌ او را گاز گرفت! (دوشنبه 24 مه 2004 بی بی سی) این موضوع هم مثل موضوعات دیگر به حکم مصلحت نظام و اسلام، به بایگانی خاک گرفته این نوع پرونده‌ها در جمهوری اسلامی منتقل شد.
همین انسان که از کنترل ابتدایی‌ترین حالات نفسانی خویش عاجز است، رییس وزارت خانه‌ای می‌شود که قدرت نامحدود و از کنترل خارج شده آن وزارت خانه در دوران سلفش منجر به رفتارهای وقیحانه‌ای چون آنچه سعید امامی و هم محفلی‌هایش کرد شد. تصور نابود شدن باند سعید امامی به همان میزان جاهلانه است که تصور اصلاح اخلاقی محسنی اژه‌ای، گو اینکه همان خصلتی که در او وجود دارد و منجر به پرتاب قندان و گار گزفتن مخالفش می‌شود، کماکان در او وجود دارد، منتها این بار نه در سطح هیئت نظارت بر مطبوعات که در سطح وزارت امنیت و اطلاعات یک کشور، عرصه جولان یافته است. قندان او، مطبوعات و رسانه‌های وابسته به همان دیدگاه طالبانی و متحجر کوری است که به جای حمل قند شیرین آزادی بیان، تبدیل به اسلحه‌ای برای سرکوب ناجوانمردانه همان آزادیخواهان شده است و نیش دندان او از طریق بازجویان شکنجه گرش بر تن هر آنکه چیزی جز او بگوید و یا بنویسد و یا بیندیشد فرو می‌رود.
و عجیبا و غریبا که محسنی اژه‌ای ملبش به لباس منسوب به روحانیت، به صراحت دروغ می‌گوید و دروغگوییش را با همان توجیه همیشگی مصلحت نظام توجیه می‌کند. در پرونده انفجار کانون رهپویان وصال شیراز، ابتدا تروریستی بودن حادثه را رد می‌کند اما چند روز بعد، با وقاحت خبر از دستگیری عوامل انفجار می‌دهد و دلیل چنین تناقض گویی را "احتمال لو رفتن اطلاعات کسب شده و فرار عوامل اصلی بمب‌گذاری" ذکر کرد. (رادیو فردا 18/2/1387) گویی اینان تنها راه برای جلوگیری از درز اطلاعات را در دروغگویی می‌دانند. این همان فتوای مجعول و کلاه شرعی است که در سراسر وزارت اطلاعات ریشه دوانده است که وقتی مصلحت باشد می‌توان دروغ گفت. این فتوای مجعول بازیچه دست بازجویان اطلاعات شده تا هواهای نفسانی خود را و منافع شخصی خود را با دروغگویی و فریب و با اعتراف سازی از زندانیان خود ارضا کنند. از این روست که ذهن زندانی محبوس در سلول انفرادی وزارت خانه تحت کنترل محسنی اژه‌ای، با انواع و اقسام دروغ‌ها و بازی‌های روانی به بازی گرفته می‌شود تا زندانی در هم بشکند و گاه منجر به افتضاحی شبیه به پرونده رکسانا صابری گردد، تا چهره نظام اسلامی که آقایان مدعی الهی و آسمانی بودن آن را دارند، در تمام جهان به عنوان یکی از دروغ‌گو ترین نظام‌های سیاسی جهان شناخته شود و ای کاش موضوع فقط یک نظام سیاسی بود، آقایان با متجلی کردن نفاقی که در درون خود دارند، با حمل کردن تابلوی اسلام و با نشان دادن پلیدی‌های درونی خود، عملا در حال تخریب مستقیم همان اسلام هستند.محسنی اژه‌ای شخصی منفرد و مجزا نیست. او محصول نوعی نگاه است که امتداد آن تا مدرسه حقانی قم کشیده شده است. او محصول نظامی فاسد است که قرینه همان نظام سلطنتی اسپانیا در قرون وسطاست که به نام دین، دادگاه های تفتیش عقاید را بر پا کردند و محصول کارشان هم چیزی نبود جز دین گریزی مفرط مردم و فساد شدید در مسیحیت، چیزی که دنباله آن هنوز در دوران کنونی نیز مشاهده می‌شود. همان اتحاد نامیمون بین قدرت و دیدن، در کشور ایران نیز در حال تجربه شدن است و معلوم نیست چند نفر دیگر باید قربانی هوا و هوس امثال محسنی اژه‌ای شوند تا تجربه پرهزینه اروپای قرون وسطا، در ایران خاتمه یابد.